۱۳۸۶ بهمن ۳۰, سه‌شنبه

دیزی سرا

احتمالا از چیزهای که درباره ی دیزی نوشته بودم، از علاقه ام به این غذا - که نمی دانم چرا در نظر من نه تنها آبگوشت نیست، که هیچ شباهتی هم به آن ندارد - باخبرید.
چند روز پیش دوست عزیزی پیشنهادم را برای ناهار قبول کرد و رفتیم دیزی سرا (خیابان کلانتری - بین ایرانشهر و سپهبد قرنی). خیلی شلوغ بود. باید اسم می نوشتیم و نوبت می گرفتیم! شباهت آنجا به حمام را که دوستم متذکر شده بود، با این اتفاق بیشتر احساس کردم. همان دم در یک میز دو نفره خالی شد و نشستیم. اول دو تا کاسه آوردند با قاشق و چنگال و دستمال کاغذی. من آخرش هم نفهمیدم در خوردن دیزی چنگال به چه کار می آید؟ ما منتظر منو بودیم که گارسن(؟!) نه گذاشت و نه برداشت، یک سینی - از این گردهای بزرگ - برای میزمان آورد محتوی دو تا دیزی سنگی، دو کاسه سالاد، دو پیاله ترشی، دو تا لیوان و یک پارچ دوغ. یادتان باشد که آنها به تعداد نفرات دیزی می آورند، اگر غیر از این می خواهید، باید زودتر خبرشان کنید. اولین بار بود که دیزی سنگی را از جلو می دیدم! از بس به بابا گفته بودم مرا با خودش به یک دیزی سرا ببرد و او به خاطر مکان های خفن موجود مرا نبرده بود، انگار عقده ای شده بودم! (اینجا خفن نیست. خانوادگی است.) صبح آن روز اتفاقات زیبایی برای هر دو مان افتاده بود و این ها شده بودند موضوعات بحث ما! می خوردیم و می گفتیم و می خندیدیم! به خودمان که آمدیم دیدیم هر کدام دیزی مان را تا ته خورده ایم! من که اصلا باورم نمی شد انقدر جا داشته باشم. هر دیزی با مخلفات مذکور 7000 تومان تمام شد، روی هم 14000 تومان.
جای همه تان خالی!
اگر رفتید، جای مرا هم خالی کنید!

۱ نظر:

Mim Noon گفت...

salaam. mibinam injaa ro. bi sar o sedaa.
ye dizi saraa ham hast meydun-e raah aahan. kheyli khbe. emtehaan kon