۱۳۸۷ فروردین ۱۱, یکشنبه

شبی در بند !

کوه...کوه...کوه...سنگ! دربند!
-
آلوچه...زغال اخته...لواشک...ترش و ترش و ترش!
-
خاکستر سیگار پر می کشد و روی شانه ام می نشیند و چادر سوراخ می شود و ...
-
شیشلیک...بختیاری...کوبیده...جوجه بی استخوان...دوغ و نوشابه و سالاد و ماست موسیر.
-
دست به سینه که نه، دست به شانه راه می روم.
-
دربست!